سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :7
کل بازدید :79823
تعداد کل یاداشته ها : 42
103/9/7
8:25 ص
مشخصات مدیروبلاگ
 
مامان زینب[2]
تسنیم چشمه ای ست در بهشت.....

خبر مایه

یا رب

عزیز نازم سلام.
الان که این سطرها را می نویسم تو _ جان شیرین من _ کنارم در خوابی ناز به سر می بری و من هر از گاهی بوسه ای آرام(مبادا که خواب شیرینت آشفته شود) از گونه لطیف تو می گیرم.
مادری حس غریبی ست گلکم. حسی آمیخته با نوعی ترس، نگرانی دائمی و شعفی وصف ناشدنی. هر روز بیشتر از قبل به تو وابسته می شوم و این گاه نگرانم می کند. از آن می ترسم که این همه عشق و محبت مادرانه ام نسبت به تو باعث شود که فرصت های مستقل شدن را از تو بگیرم.این روزهایت را خیلی دوست دارم؛ ای کاش این روزها طولانی می شدند تا من و پدر بیشتر از آنها لذت ببریم. این روزهایی که در هر لحظه اش تو با پیشرفت هایت غافلگیرمان می کنی.( می دونم که تو اولین بچه ای نیستی که این روزا رو می گذرونی و این پیشرفتها رو داری ولی مامانی جونم من خیلی ندید بدیدم :دی).
فرشته خوش اخلاقم!
لبخندهای دلنشینت قلبم را سرشار از شوق می کند. وقتی همگان را مهمان شکرخنده هایت می کنی به تو می بالم که این همه خوش اخلاقی. خدا را شکر که تا امروز هیچ کس بی نصیب از لبخندهای دلنشین و زیبای تو نبوده است. لبخند هر صبحت برکت هر روز من و پدر است (شُکر)
ترنج خاتونم!
دوست داری انگشتهایم را محکم در دستهایت بگیری و با آنها بازی کنی. دستهای کوچکت را دائم به دهان می بری و با لذت تمام آنها را می خوری. خنده ام می گیرد از این همه اشتیاقی که برای خوردن دستهایت داری. دیگر یاد گرفته ای که هر چیزی نزدیکت باشد بگیری و به سمت خودت بکشی. با عروسک های تشک بازی ات بازی می کنی و برایشان آواز می خوانی.
عزیز دلم!
چند روزی ست که غلت می زنی. امروز کنار سفره غلت زدی. دستهای کوچکت زیر بدنت گیر کرده بود و تو تلاش می کردی که از زیر بدنت بیرون بیاوریشان. می دانم که باید به تو فرصت بدهم تا خودت راه بیرون آوردنشان را یاد بگیری(مرا ببخش) ولی یک لحظه عطوفت مادرانه بر من غالب شد و دستهایت را از زیر بدنت بیرون کشیدم و پدر مهربانت با یک اخم شیرین برای چندمین بار به من گوشزد کرد که باید صبوری کنم.
گلم!
این روزهای با تو بودن برایم بی اندزه شیرین است. دلم برای این روزهایمان تنگ می شود.
خدایا! تو را برای همه مهربانی هایت شکر.

مامان نوشت:

1. همسر عزیزم! عاشقانه دوستت دارم و بوسه ای از سر سپاس و قدردانی بر دستهای مهربانت می نشانم و از صمیم قلب از تو ممنونم که همراهی ام می کنی تا مادر خوبی برای فرزندمان باشم.
2. مادرم را عاشقانه دوست دارم چون حالا چهار ماه و نیم است که علاوه بر من برای دخترم هم مادر است.
3.پدرم را عاشقانه دوست دارم که آغوش امنش محل آرامش دخترم و حمایت های بی دریغش دلگرمی روزهای سخت زندگی ست.
4.خدا را شکر که ثنای عزیزم فردا قدمهای نازنینش رو به خونه دلهامون می ذاره و به دنیا می یاد.
5****. عزیزکم! این اولین محرم زندگیته گلم. با بابایی رفتیم برات لباس علی اصغر و یه پیرهن مشکی کوچولو خریدیم. عزادار کوچولوی اباعبدالله خوش اومدی به جمع عزادارهای امام حسین. ان شاءالله که محب اهل بیت باشی دخترم.
6.خدا رو شکر گیلاسی سرماخوردگیش کاملا برطرف شده. ممنونم از توجه و حوال پرسی همگی تن.

 

تقدیم به مادرم،پدرم و همسرم برای حمایتهای بی دریغشان

امروز نوشت (9/9/1390 چهارشنبه)
1.ثنای نازم امروز بعد از ظهر به دنیا اومد و طعم شیرین عمه شدن رو بهمون چشوند. ممنونم عزیز دلم. بی صبرانه منتظر دیدن روی ماهت هستم(آخه امروز نشد بیام تهران :(....)
2. داداش خوبم طعم خوش پدر بودن گوارای وجودت.ان شاءالله سالهای سال سایه پرمهرت روی سر ثنا جون و مامانش باشه.
3.میترای عزیزم! بی اندازه برات خوش حالم .مادر شدن لذتی ست بی انتها، خدا رو شکر که این لذت نصیبت شد.دعا می کنم ثنا جون سالهای سال در سایه مهر مادریت بباله و هر روز باعث سربلندیت باشه.
4.تبریک از صمیم قلبم به پدر و مادر عزیزم و دو تا خواهر مهربونم. چشمتون روشن. خدا شما رو برای تسنیم و ثنا حفظ کنه. تسنیم و ثنا خیلی خوشبختن که شماها رو دارن.
5.دو سال پیش چنین روزی پدربزرگ عزیزم برای همیشه از پیش ما رفت و قلب هممون رو با رفتنش آتیش زد. سرشبی دختر خاله م یه اس ام اس فرستاد که وصف حال همه ماست. سپاس دخترخاله؛
یادمون نرفته...
لباس مشکی که امروز به تن داریم،عشقی که به امام حسین(ع) داریم، همه از دعاهای پدربزرگ مهربونمونه.بیایم ثواب عزاداری های امسالمون رو هدیه به روح پاکش بکنیم. 
 

 شادی روح پدربزرگ عزیزم صلوات.


90/9/9::: 12:8 ص
نظر()